اوای عاطفه
صلیب

مویشان را رنگ وروغن میزنند

نقشی از تثلیث بر تن میزنند

 

اتش عشق

دلم در سینه ام بیداد میکرد

مرا دعوت به ان میعاد میکرد

به انجایی که قلبم را دریدند

به یک دینار عمرم را خریدند

به انجایی که راسم را بریدند

گلوی بخت نحسم را بریدند

هدیه

هدیه ی دوست برای دوست :گل لبخند

عشق

و عشق اغاز شد

بدون شرح
تک تیر انداز
بدون شرح
بدون شرح
بدون شرح

می توان ازاد بود اما اسیر. می توان در بند بود  اما ازاده

مشود دوست بود اما دشمن.   میشود دشمن بود اما دوست

یا که بی رحم بود و رئوف. یا مهربان بود و ظالم

تعداد صفحات : 44